به گزارش سرویس تاریخ مشرق؛ پس از ایفای نقش آمریکا در کودتای 28 مرداد 1332 و بازگرداندن محمدرضا پهلوی به قدرت، آنها توانستند گام گام قدرت خود را در ایران رو به فزونی داده و نهادههای دولتی و غیردولتی که دنباله رو اهداف آمریکا بودند را در ایران ایجاد نمایند. نام آشنای دو کلوپ مطرح آن دوران یعنی «روتاری» و «لاینز» برای تاریخ نگاران نام آشنایی است. مشرق بر آن شده است تا با پرداختن به این دو کلوپ، تاثیرپذیری شخصیتها و نهادهای دولتی و غیردولتی و نقش آمریکا در جهت نفوذ در لایه های میانی جامعه آن روز را برای نسل امروز کالبدشکافی کند.
مجتبی مجدآبادی، محقق و پژوهشگر تاریخ معاصر ایران به خوبی ردپای آمریکا در این میان را برایمان روشن کرد.
* در شهریور ماه سالگرد اعطای ریاست افتخاری روتاری به شخص محمدرضا پهلوی است. موضوع اصلی بحث هم کلوپهای روتاری و لاینز است که بعد از کودتای 28 مرداد در ایران شکل میگیرد. اما قبل از اینکه به این مسئله بپردازیم؛ یک مقداری در مورد جریانهای فراماسونری و نفوذ و کارکرد آنها در ایران برایمان صحبت کنید.
در طول این سالها فراماسونری را به انواع مختلف تعریف کردهاند. اما بیشتر این تعاریف نگاه کردن به فراماسونری از دید مسائل و فساد اخلاقی یا جنسی است. در حالی کارکرد اصلی فراماسونری اصلا این مسائل نیست. غرب برای مسائل جنسی؛ انجمنها، باشگاهها و کلوپهای متعدد را تاسیس کرده است و از آن بهره گرفته است. اما نکته مهمی که در فراماسونری لازم است بیان شود این مطلب است که باید بشناسیم فراماسونری از چه بستری آمده و چگونه رشد کرد. آغاز به کار «فری ماسون» (Freemasonry) یا همان بنای آزاد شاید به قرون پانزده و شانزده برمیگردد. در دورههایی که معمارها در جامعه اروپایی و به خصوص در ایتالیا، انگلیس، آلمان و خصوصاً فرانسه به خاطر مهد روشنفکری و آزادی، بسیار تاثیرگذار بودند. ما در دورههای مختلف تاریخی داریم که بعضی از حرفهها و یا صنفها، توانستهاند جریانهای تاریخی را به دست بگیرند. در آن دوره معمارها چنین نقشی را داشتند. به خاطر همین هم بعضی از مسائل محرمانه یا آموزشهای خاصشان را در محافل سِری به شاگردهای خاص خود منتقل میکردند.
چند لغت و واژه در فراماسونری و سازمانهای اقماری که بعدها از آن منشعب شدهاند ریشه اساسی دارد. یکی از این عبارات «اصلح» است که همان معنی و مفهوم فارسی آن را دارد و از افراد صالح و تاثیرگذار مورد نظر است. کسی که بتوان در همه جنبهها به او اعتماد کرد. ماسونها افراد اصلح برای آموزشهایشان انتخاب میکردند.
لذا فراماسونری یک انجمن صنفی خاص که میتوانست کارکرد دقیقاً صنفی در حوزه خودش داشته باشد به عنوان مدل و الگو برای جامعه بازرگانان در ابتدا انتخاب شد. کار هم از انگلستان شروع شد. البته آنها خیلی از مسائل این چنین خود را در بُعد اطلاعاتی هیچ وقت رُل بازی نکردند. لذا آن را به اسکاتلند منتقل کردند و در لندن مستقر نشدند. الان هم وقتی لژها را تقسیمبندی میکنند به سه لژ اصلی اسکاتلند، لژ آلمان و لژ فرانسه است. بعدها در عصر جدید وقتی آمریکاییها وارد عرصه استعمار شدند، لژهای آمریکایی هم داریم. تقابلی که اسماعیل رائین در کتاب «فراموشخانه و فراماسونری در ایران» آورده به خاطر همین بحث بود. او به دستور ساواک و آمریکاییها این کتاب را نوشت.
این انجمن سه ویژگی مهم داشت.
اول: بحث مخفیکاری آن بود. در آن دوران جامعه از لحاظ ارتباط جمعی بسیار ضعیف است. تازه در آن موقع است که کافهها (قهوه خانه) تاسیس میشوند. اندیشمندان، روشنفکران، نویسندگان و کسانی که صاحب قلم بودند در کافهها محفل داشتند و با هم صحبت میکردند. این دوران را عصر رمان مینامند. چرا؟ چون نوشتار؛ شاید تنها کلید مهم ارتباطی بود.
با توجه به سختی ارتباطات و اطلاع رسانی، لذا سیاستمداران و کسانی که میخواستند جامعه را اداره کنند به مخفیکاری.
دوم بحث افراد اصلح است که در اینجا بحث اعتماد و بحث کسانی که فرمانبردار تو باشند، گوش بدهند، هدفهای تو که چه هست و به قول ملوین جوینز(پایه گذار لاینز) پیگیری کنند. آنها بتوانند آن چیزی را که تو فکر میکنی در جهان ایجاد کنند و حرکت بدهند(بحث روتاری). تمام اینها را وقتی بحث میکنیم و به جلو میرویم، ریشهاش به فراماسونری میرسد. این اتفاق تنها در ایران یا در حوزهی کشورهای عربی یا آفریقایی نیفتاده است. تمام رابطین و دلالانی که بین این اتحادیههای بینالمللی و این کشورها قرار گرفتند، فراماسونر هستند. حتی در شعار این انجمنها و حتی بعداً در کارکرد؛ همین صحنهها را میبینیم و میتوانیم مشاهده کنیم که اینها از دل فراماسونری بیرون آمدند.
سومین مسئله بحث تجارت است. ببینید معمارها عرض کردم نقش مهمی در اقتصاد آن دوره دارند. بعدها وقتی نگاه میکنیم بنیانگذارن فراماسونری را جمعیتهای بازرگانی شکل میدهند. بعد از آنها سیاسیون میآیند ماجرا را تحویل میگیرند. شما وقتی به روتاری، لاینز، جمعیت تسلیح اخلاقی، جمعیت صلح جهانی، جمعیت برادری و... که نگاه میکنید، نکته مشترک آنها این است که بنیانگذار همه آنها افراد سرمایهدار و تاجری در صنوف مختلف هستند. چرا؟ چون در کشورهای کاپیتالیستی صحنه گردان عرصه سیاست و اقتصاد با هم ممزوج هستند. نمونه این مطلب در مورد روسای جمهور کشورهایی مانند آمریکا، فرانسه، انگلیس و... هستند که با یک گردش اطلاعاتی به این نتیجه میرسید که همه آنها سرمایهدار و تاجرهای بزرگ هستند.
جالب است بدانید که در هر عصری با توجه به صنفی که تاثیرگذار بوده، آن صنف میدان دار بودند. مثلا در لاینز بازرگانان تولید کننده و کارخانهدارها وارد نمیشوند؛ بیشتر تاجرهای دلالگونه و کسانی که خدماتی انجام میدهند وارد میشوند.
مثلا در جلسه دومی که لاینز شکل میگیرد، بارک چارلز کارها را به دست میگیرد که تاجر بزرگ جواهرات است. نسبت به روتاری افراد دسته دومیتری وارد صحنه لاینز شدند. چون با رشد رسانه در عموم مردم و جلو رفتن بشر در بحث توسعه رسانه، اینها به این نتیجه رسیدند که سیستم مخفیکاری، پنهانکاری، جزئینگری و به دنبال شاخصهای خاص و افراد خاص بودنرا باید رها کنند. به همین دلیل موسسین لاینز برای هیجان دادن و عضوگیری در کار خود از واژههای «شیرزن» و «شیرمرد» استفاده میکنند چون الان وقت توسعه است و توسعه مهمتر از هر چیزیست.
*در مورد نحوه ورود فراماسونری به ایران برایمان بگویید.
با اعزام دانشجویان دوره سوم ایرانی به اروپا برای ادامه تحصیل؛ افراد خاصی مانند میرزا ملکمخان ناظمالدوله، فتحعلی آخوندزاده و... در آن دوره حضور داشتند که آنها به غیر از ویژگی روشنفکری مآبانهشان به شدت با اسلام مخالفت داشتند.
برای نمونه وقتی آثار اولیه میرزاملکم را نگاه میکنید ضدیت او با دین کاملا قابل درک است. او میگوید: «در اروپا که بودم سیستمهای سیاسی، اجتماعی و مذهبی مغرب زمین را مطالعه کردم و با اصول مذاهب گوناگون دنیای نصرانی آشنا شدم. همچین با تشکیلات جمعیتهای سری فراماسونری آشنا گردیدم. طرحی ریختم که عقل سیاسی مغرب زمین را با دیانت شرق به هم آمیزم. چنین دانستم که تغییر ایران به صورت اروپا کوشش بیفایدهای است. از این فکر کردم که ترقیهای مادی ـ منظورش مادی غرب است ـ را در لفافه دین عرضه کنم.»
ببینید همین یک نکته خیلی مهم است میگوید: «ما بایستی بیاییم آن ترقیهای مادی را که غرب در لفافه دین عرض کرده به خورد مشرقیها و مردم ایران بدهیم. چون اینها به شکل غربیاش را نمیپذیرند.»
این نشان میدهد که اینها از همان موقع این فکر استحاله دینی را در جامعه ایرانی داشتند. میدانستند که باید ابتدا با استحاله و تغییر رنگ و آرام آرام جلو بیایند و بعد ارائه المانهای اصلی و تغییر اصلی در فرهنگ را جلو ببرند.
میرزاملکم به دقت همین مطلب را اشاره میکند که میگوید: «تا هموطنان آن معانی را نیک دریابند و دوستان و مردم معتبری را دعوت کردم. (منظورش همین بحث اصلح است) دوستان معتبری را دعوت کردم (منظورش فراماسونرهای همکیش خودش است مانند فتحعلی آخوندزاده، فریدون آدمیت و ...) و در محافل خصوصی از پیرایشگری اسلام سخن راندم.»
یعنی اسلام را سر و صورتش را جوری اصلاح کنیم که بتوانیم فرهنگ غربی را بر او سوار کنیم. به وضوح میرزاملکم به این موضوع اشاره میکند.
دقیقا فراماسونری هم همین گونه عمل میکرد. با جذب افراد هم اعتقاد خود بتوانند با جایگزینی و پیرایشی که مورد نظرشان است را در اسلام داشته باشند. اهداف و مبانی که در اروپا به آنها دیکته شده و در غرب یاد گرفتهاند را در کشور پیاده کنند.
لذا نقش فراماسونری در ایران، در دو محور اساسی قابل بحث است. تا قبل از شروع کودتای 28 مرداد 1332 که یک عضوگیری، همفکر سازی و ایجاد بسترهای لازم برای اشاعه فرهنگ غرب در ابعاد مختلف است. ما وقتی در مورد فرهنگ غرب را بحث میکینم خیلیها فکر میکنند فقط بحث منکرات و فحشا مثلا بیحجابی و ... هست؛ نه. این یک بُعدش است. فرهنگ مهمترین اِلمانش در بحث این گونه، تغییر نگرش است. یعنی تغییر دیدگاه و جهانبینی است. تغییر این نگاه هست که من ببینم آیا با ابزارهای سنتی و با فهمی که از ملاکهای دینی داریم میتوانیم جامعه را بسازیم. آیا میتوانیم علوم سیاسی و اقتصادی را دست همین ملاکها بدهیم یا نه باید از بیرون یک ملاکهایی بیاید؟
خب عمده ملاک آنها غرب بود و دنبال این بودند که به جامعه ایرانی بفهمانند که آقا بدون غرب شما هیچی نخواهید شد. این مطلب را سیدحسن تقیزاده به صراحت میگوید که اگر غرب در کشور ما ورود نکند، ما در همین عقبماندگی خواهیم ماند و هیچ پیشرفتی نخواهیم کرد. این اعتقاد باید در جامعه جاری و ساری شود. چگونه شکل میگیرد؟ آیا امثال سیدحسن تقیزاده، آدمیت، فتحعلی آخوندزاده و... چقدر تریبون داشتند که میتوانستند این مسائل را در جاهای مختلف کشور مطرح کنند. چگونه میتوان در جامعه این حرفها را اشاعه داد؟ کارکردی که انجمنهای مخفی در آن عصر راجع به فراماسونری دارند همین بحث است. یعنی در واقع با تشکیل لژهای مختلف و عضوگیری از سازمانها و ساختارهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگ، نظامی یک کشور در ابعاد مختلف و تشکیل جلسات و تعیین خطمشی یا چگونگی ارائه خط مشیها در جامعه و بعد بر پایه میهمانیها و بحثها و ارتباطهای شبانه و متعددی که در آن دوره شاهدش هستیم؛ در همان میهمانیها دقیقاً المانهای فرهنگی غرب را پیاده میکنند. یعنی به افراد اعلام میشود که شما با همسرت و به چه شکل ظاهری به این میهمانی بیا. فرمت غربی شدن را از همینجا شروع میکنند. هم از نظر ظاهری، هم از لحاظ تکنولوژی فکری و هم از لحاظ تکنولوژی رفتاری.
با توجه به تحول ساختاری که در جامعه بشری و به خصوص در بحث ارتباطات و نزدیک شدن ملتها به یکدیگر، سازمانهای مخفی کارکرد خودشان را از دست دادند. هر چند که از بین نرفتند مانند همین صهیونیزم بینالملل که با ساختار فراماسونری در حال حکومت کردن بر دنیاست. چون چهار فراماسونر بزرگ دنیا قرار است وقتی صهیونیزم پیروز شد در معبد سلیمان تاجگذاری کنند. این گونه نیست که ما فکر کنیم فراماسونری جمع شده بلکه به دلیل نزدیکی ملتها در بحث رسانه و اطلاعرسانی سریع تغییر رویه داده است. در دنیای امروز همه مطالب را نمیتوان سری و مخفی نگه داشت بلکه تنها اهداف کلی و اهداف ساختاری اصلی را باید مخفی نگه داشت که حتی بعضی از نزدیکان هم به قول خودشان نباید از آن مطلع شوند.
اما کارکردهای دیگر را باید به جامعه داد تا آنها را جلو ببرد. شما نظریه «پل هریس» را نگاه کنید. او یک کارخانه دار بزرگ بود و بانی روتاری است. وقتی در بخش نظری وارد میشوید، متوجه میشوید که چهار اصل دارد و بازی با کلمات در این چهار اصل دیده میشود. دقت که کنید متوجه میشوید که یک حرف میزنند. این همان فراماسونری است که لباس از تن درآورده و به خیابان آمده است. همان اهداف را با شکل جدید و با مدل عمومیتر ارائه میکند. میگویند ما باید همدیگر را دوست داشته باشیم، این همان شعار برادری فراماسونری است. شعار برادری فراماسونری دوست داشتن به خاطر امنیت خودشان است نه دوست داشتن به خاطر انسانیت. اینکه خیلیها میگویند این شعارها زیبا هستند. صلح جهانی، برادری، برابری و ... خب اینکه در اسلام هم برادری و برابری داریم، پس چرا شما میگوید بد است؟
چرا اینها کلمه لاینز را انتخاب کردند، لاینز بعداً در این انجمنها به شیرمرد اعطا شد، اما (liberty intelligence our nation's safety) از پنج کلمه گرفته شده است. ملین جوینز با این کار طراحی جدیدی در جوامع اروپایی و آمریکایی و بعد هم آن را به جوامع دیگر انتقال میدهد. در اینجا میگوید ما باید بیاییم آزادی (liberty) را مطرح کنیم که در آن intelligence باشد. چرا در اینجا از کلمه Informartion استفاده نمیکند. چرا نمیگوید اطلاعات؟ چرا از کلمه اطلاعات هوشمند استفاده میکند؟ مفهوم این کلمه این است که جمعآوری اطلاعات هوشمند و کانالیزه شده از کشورهای دیگر است. جمع آوری این اطلاعات چه ضرورتی برای آنها دارد؟ جواب میدهند برای ایمنی جهانی و ملی ما (nation'ssafety) پس مفهوم کلی این میشود که باید یک نوع آزادی در جهان برقرار شود که در آن به راحتی بتوان اطلاعات را منتقل نمود. به خاطر همین میبینیم که در تمام دنیا، از شیکاگو که اولین جلسه توسط سازمان سیا برگزار میشود و تعداد ی تاجر در آن حضور دارند و تا کشورها ی دیگر و بعد بحث منطقهای و بینالمللی و بین قارهای تماماً دست سازمانهای اطلاعاتی است و افراد اطلاعاتی میآیند این کار را میکنند که وابسته به سازمان سیا هستند.
*اوضاع درایران به چه صورت بود؟
از دهه بیست رجال سیاسی طرفدار روس زیاد نداشتیم. اکثر رجال یا طرفدار انگلیس هستند و یا طرفدار آمریکا. اما سوال اصلی این است که با بودن این همه رجال طرفدار انگلیس و آمریکا چرا اینها سراغ دو برادر وابسته به سازمان سیا میروند. آیا این کار اتفاقی بود؟ میخواهم این را عرض بکنم که برای تفکر جهانی که تمام کارهایش روی حساب و کتاب است، چطور میشود برای انتخاب بنیانگذاران این دو نهاد (لاینز و روتاری) سراغ برادران صالح میروند؟ آیا به غیر از آنها دیگر فراماسونی در ایران حضور نداشت؟ برای مدیریت روتاری سراغ دکتر جهانشاه صالح میروند که به اعتراف اسناد ساواک تابعیت آمریکایی دارد و بر اساس همان اسناد در دوران تحصیل جذب سازمان سیا شده است. برادر دیگر الهیار صالح که دیگر مشخص است؛ سفیر چندین و چند ساله ایران. کسی که توانست با نفوذ نیروی کارکردیش در دولت مصدق که باعث شد تا او به سمت آمریکاییها سوق داده شود. با نفوذ دکتر علیمحمد رشتی که از کارمندهای سفارت ایران در آمریکا در زمان سفارت الهیار صالح بود و بعد ارتباطاتش با سازمان سیا، و بعد از دستگیری محمد مصدق با نفوذش در دولت مصدق و جمع آوری اسناد و اطلاعات علیه مصدق توانست آن کار اطلاعاتی را انجام بدهد. اینها همه آدمهای اطلاعاتی و جاسوس صفت هستند.
اصلا در تشکیلات اولیه لاینز و روتاری، افرادی جذب شدند که همگی فراماسونر هستند. به یکی از آنها اشاره میکنم که خیلی جالب است. برای خود من هم خیلی جذابیت داشت که چرا این فرد انتخاب شده است؟! هم در هیات امنای اولیه که از طرف اتحادیه بینالمللی پیشنهاد میشود و از طرف دیگر یک فراماسونر قدیمی که حتما از تحصیلکردههای دانشگاه آمریکایی لبنان است. آقای عباس مسعودی که نفر دوم (دو کلوپ روتاری و لاینز) است. او بنیانگذار روزنامه اطلاعات بود. خب یک فرد کم سواد چگونه یک روزنامه رسمی افتتاح میکند و بعدها آژانس خبری هم پایه گذاری میکند که کلی مجله و روزنامه و... به او وابسته هستند. در پرونده ساواکش نوشته شده که او توس ط آموزش نیروهای اطلاعاتی آمریکا زبان انگلیسی را می آموزد. آدم دانشگاهی نیست که بگوییم زبان انگلیسیاش خوب بوده. شما بیوگرافی ساواکش را نگاه میکنی متوجه میشوید که چرا انتخاب شده است. ساواک میگوید او یک آدم غیرقابل اعتماد و جاسوس صفت است. هزار رنگ و تودرتو هست. به سادگی نمیتوانید او را بشناسید. مسعودی مورد تنفر عامه مردم است. خوب این آدم به خاطر این ویژگیهایش انتخاب میشود. چون میتواند در بحث جمعآوری اخبار و سازماندهی واحدهایی که باید این کار را انجام بدهند در روتاری و لاینز موثر است. در وسط بحث من اشاره خواهم کرد که دقیقاً این دو کلوپ مانند احزاب سیاسی تقسیمبندی شده است و میتواند با توجه به دسترسیهایی هم که خودش در روزنامه و مطبوعات دارد کارکرد بسیار خوبی برای اشاعه سریع این مطالب داشته باشد.
مسعودی در دوره های تاریخی متعدد و مختلف نقشهای متضادی را بازی کرده است که شما باور نمیکنید خودش است. یعنی در دوره مصدق، طرفدار او میشود. مقالات متعدد مینویسد و حتی دستگیر میشود. بعد از مصدق به رزمآرا روی میآورد و به قول معروف با رزمآرا فالوده میخورد و از او تعریف میکند. بعد از آمدن طیف آمریکایی به آنها نزدیک میشود با اینکه یک انگلیسی اصل است. خودش هم اعتراف میکند و میگوید که من انگلیسی هستم. ولی بعد از آمدن آمریکاییها یک همچین کارکتر و تیپ شخصیتی را انتخاب میکند.
*چرا چنین افرادی را انتخاب میکردند؟
برای اینکه حذف این چنین افرادی ساده است. چون آنها کاملا تغییر رنگ میدهند، حذفشان هم راحت است. ولی آدمهایی که در بحث ایدئولوژی فکر و رفتار ثابت هستند، جابجاییشان سخت است. برای انتخاب این افراد همه جوانب سنجیده شده بود که سراغ چه افرادی بروند. سراغ آقای ابراهیمی فراماسونر میروند. از طرف دیگر برایشان انتخاب افراد مهم است چون روتاری از لحاظ بحث شخصیتی و تیپ شناسی بالاتر از لاینز است. خود افرادی که در روتاری هستند، از آدمهای درشت فراماسونری انتخاب شدهاند و از لحاظ محدودیتی در عضویت سختگیریاش بیشتر است. روتاری یک مقدار بیشتری شبیه فراماسونری است. به خاطر اینکه تاریخ تاسیس آن یک دهه عقبتر است. یعنی روتاری در 1907 میآید ولی لاینز در 1917 است. البته در ایران به فاصله سه چهار ساله آمد. ولی ما روتاری را در 1332 داریم و شاید به فاصله چند ماه بعد از کودتای 28 مرداد ولی لاینز را در فروردین 1336 داریم. این شاید عقب رفتن فاصله در ایران هم جای بحث دارد، یعنی فکر شده و با حساب و کتاب بوده است.
* تاثیر فرهنگی آمریکا پس از کودتای 28 مرداد 32 خیلی فراتر میرود. نقش این کلوپ در رشد این نفوذ در جامعه ایرانی چگونه است؟
در مورد چگونگی نفوذ فرهنگ غرب و راهکارهایش که چگونه در کشورهای مختلف ورود کردند و بعد از اینکه خود را جا انداختند، توانستند فرهنگ مورد نظر خود را بر جامعه حاکم کنند. کم کم هم تبدیل به مسخش کنند تا بتوانند بیهویتی را جایگزین کنند و بعد هم هویت خودشان را ارائه کنند.
در دوره نوین استعمار دیگر نمیگویند بکشید؛ بلکه میگویند فکر را عوض کنید. یک کاری کنید که خود جامعه هدف به سمت ما بیاید. ما اگر نگاه کنیم در تئوری یکی یا دو نفر از رئیسجمهورهای آمریکا که بعد از کودتای 28 مرداد روی کار آمدند. در حواشی سالهای 1335 تا 1337 که شاهد حضور بیشتر آمریکاییها در ایران هستیم، غیر از بُعد تسلیحات و خرید سلاح، از بُعد تشکیل این انجمنها و بحث متوسل شدن به اصل چهار ترومن که به نهادسازی رسمی در ایران روبرو هستیم. در آن دوره یک واحد سازمانی کنار وزارتخانه رسمی ایران تاسیس میشود. در کشاورزی و دامپروری، در بخش صنعت و... . به بهانه اینکه ما جهانی را میخواهیم ببلعیم و هضم کنیم. طبق دکترین ترومن که معتقد است ما جامعه مدرن و مترقی را میخواهیم که طرفدار آمریکا باشد که بتواند شعارهای ما را در عمل جلو ببرد وگرنه یک جامعه بدوی عقبمانده غیرمتمدن به درد ما نمیخورد.
پیشرفت و ترقی که در ذهن آمریکا برای یک ایرانی در نظر دارد این است که پیشرفت کند و جلو برود، حتی متمدن شود. اما نه هر پیشرفتی؛ پیشرفتی که ما دلمان میخواهد. چرا؟ چون میخواهد غربی شود. آمریکا که یک آدم وحشی و بدوی را که نمیخواهد بیاورد در جامعه خودش مطرح کند. این به درد آنها نمیخورد. اگر اصل چهار ترومن را ببینید بعضی از ساختارهای ما تغییر میکند و به سمت مدرنیته که آقایان روشنفکر مدافع از رژیم پهلوی میرود به خاطر این گفتار ترومن هست. نه اینکه واقعا اینها بخواهند شکل جدید ساختار اداری و تشکیلاتی غرب را اینجا پیاده کنند به خاطر اینکه ما پیشرفت کنیم. ما مشکلات کشور را حل کنیم. آیا اصل چهار ترومن توانست یک مشکل کوچک ما را در دوره مصدق حل کند با این همه که مصدق در بحث نفت پیگیری کرد. حتی یک وام به او ندادند. به چه دلیل این کار رخ نداد ؟ در این جریان اگر به ایران کمک میکردند، ایران پیشرفت میکرد. اگر در دوره ملی شدن صنعت نفت که دست استعمار انگلیس را کوتاه کردیم. میتوانستیم با کمک همانهایی که شعار میدادند که ما به کشورهای اینچنینی میخواهیم کمک کنیم؛ کمک میکردند، میتوانستیم اقتصادمان را سر پا نگه داریم و مردم دنبال اقتصاد غیر نفتی میرفتند. اما در خیلی از دورهها این کار را نکردند.
محمد درخشش (رئیس سازمان برنامه و بودجه دوران پهلوی) در خاطراتش میگوید: خارجیها به اجبار وامهایی به ما میدادند با بهرههای زیاد و پرداخت سریع و برنامههایی را پیشنهاد میکردند که ما نه مهندسش را داشتیم و نه حتی کارگر فنیاش را و اصلا اندازه ما نبود و به سایز ما نمیخورد که این کار را الان انجام بدهیم. بعد هم سریع موعد وام و بازپرداختش سر میرسید و ما هنوز نتوانستیم پروژه را اجرا کنیم و طرح را جلو ببریم و باید سود و اصل وام را پرداخت میکردیم. به همین خاطر مجبور بودیم که نفت بیشتری را بفروشیم و پول نفت را کاملا بدهیم به آنها.
آن چیزی که غربیها میخواهند این است که آنها یک شهروند به اصطلاح درجه دو و سه آمریکا مآبی را میخواهند که از لحاظ شکل ظاهری، رفتاری، فرهنگ و گفتار و منشهای اجتماعی مدرن مثل آنها باشد اما در صورتی که من قبول داشته باشم. این مفهوم ایجاد دموکراسی در جهانی است که جورج بوش میگفت. اما در جاهایی مثل افغانستان یا عراق اینها اصلا قابلیت این کار را نداشتند و این فهم را ندارند، مجبور میشدند آنجا به صورت نظامی وارد شوند.
*مقداری بیشتر در مورد موسسین لاینز و روتاری در ایران برایمان صحبت کنید.
برای روتاری سراغ دکتر جهانشاه صالح میروند به خاطر اینکه تابعیت آمریکایی دارد و جاسوس خود سازمان سیا است و آنجا پرورش پیدا کرده است. روتاری در سال 1333 و لاینز در سال 1336 در ایران تاسیس شده است.
وقتی تاسیس روتاری به دکتر جهانشاه صالح پیشنهاد میشود، جالب این است که اینها از فراماسونرهای بزرگ در ایران برای ایجادش اجازه میگیرند. مرحله بعد از شاه اجازه میگیرند. جلسه که ایجاد میشود اینها به سراغ حسین علاء میروند. میدانید که درایران، حتی برادران هومن و حتی خود جواهر، درجهشان به اندازه حسین علاء نبوده. او استاد بزرگ اعظم یعنی درجه 33 و تنها کسی هست که از لحاظ بینالمللی به عنوان درجه 33 لژ اسکاتلند قبولش دارند . با حسین علاء جلسه اولیه را میگذارند. اینها حداقل باید بیست تا سی نفر از فراماسونرهای قدیمی را جمع میکردند. جلسهای با همین تعداد شکل میگیرد و افراد مختلفی از جمله اسماعیل اردلان، عباس مسعودی، نائینی که همه ماسون هستند در انجا حضور دارند.
*اینها بیشتر فراماسونر انگلیسی بودند با آمریکایی؟
بیشترشان انگلیسی هستند. در آن دهه هنوز به آن صورت لژهای آمریکایی به ایران نیامده بودند. همه لژها وابسته به انگلستان بودند و چند لژ وابسته به لژهای فرانسه و آلمان هم داریم. اما اعظم این افراد عضو لژ انگلیس هستند. این افراد با دورهمی در جلسه ابتدایی که انجام میدهند هیات پنج نفره انتخاب میکنند که همه آنها از فراماسونرهای بزرگ هستند.
جالب است بدانید که اعضای روتاری از فراماسونرهای تحصیل کرده که بیشتر در خارج ایران هم حضور داشتند شکل میگرفت اما فردی مانند عباس مسعودی که سواد آنچنانی نداشت و شاید سفر خارج به آن شکل نرفته بود، قبولش میکنند. چرا؟ چون ویژگیهای دیگری دارد که به در آنها میخورد. این کلوپها جمعآوری خبر خیلی برایشان مهم هست و ورود داشتند و اصلا به این اسم کمیته دارند.
این گروه تشکیل جلسه دادند تا ببینند برای تشکیل روتاری چه کاری میتوانند انجام دهند. برای اینکه تاسیس رسمی در ایران اتفاق بیفتد، به شاه اطلاع میدهند. شاه با مسرت در همان پیام اولیهاش که برای تاسیس روتاری میدهد، میگوید موافقت خود را با مسرت اعلام و عنوان میکنم و اجازه می دهم که روتاری تاسیس شود. مطلب مهمتری که اینجا اتفاق میافتد؛ در این مقولهها البته در کشورهای دیگر هم همینطوری است، اکثر رئیسجمهورها عضو افتخاری این کلوپ هستند. شاید مدلسازی باشد، حضور رهبر اصلی خود کشور در این روتاری که کارکردهای بعدی را زیر سوال نبرند. روی همین حساب شاه و رئیسجمهور و امثال آنها خودشان حضور دارند. اما مطلب مهمتر این است که شاه برای هر سال کنگره اینها پیام میدهد. در بعضی از سالها خودش شرکت کرده و در بعضی از سالها نماینده فرستاده و در بعضی از سالها پیامش را رئیس کنگره خوانده است.
*چرا تا این حد آنها برای شاه مهم بودند؟
اگر بخواهیم حکومت پهلوی را از لحاظ ساختار شناسی بررسی کنیم همه رژیم های وابسته چه شاهنشاهی و چه جمهوری؛ (کاری به نوع حکومت سیاسی نداریم) که توسط کشورهای دیگر دستنشانده هستند. اینها چون فاقد فاکتور ارتباطات مردمی هستند. نه مشروعیت مردمی دارند و نه از لحاظ اینکه کشور را بتوانند با ساختار مردمیشان اداره کنند. کاملا هم منطقی است و نه جای شعار است و نه منفی و مثبت گفتن است. چون پایگاه و عقبه مردمی ندارند، مجبورا به سوی بیگانگان و غربیها دست دراز کنند. طبیعی است که شاه سراغ کشورهایی برود که او را روی کار آوردند. خب همین کشور یا کشورها هستند که به شاه میگویند چه کسی برای حکومت به درد تو میخورد. به خاطر همین است که در ساختار حکومت حدود 60 درصد فراماسونر هستند، حدود 15 تا 18 درصد بهایی و بقیه هم جزو کلوپ لاینز، روتاری و انجمن جهانی و هستند. معدود افرادی را پیدا میکنیم در این گروهها نباشد.
هر که را میبینی حداقل وابسته به سیاست انگلیس و یا آمریکاست. حالا خیلی از اینها عضو انجمنهایی هستند که باز وابسته درجه دو و سه به همینها هستند. مانند کلوب زونتا، کلوب فردوسی، انجمن رازی و... . وقتی عقبه اینها را نگاه میکنید متوجه میشوید که به فراماسونری، روتاری و لاینز وابستگی دارند. یعنی فردی که ایرانی باشد و مستقل باشد و عضو هیچکدام از اینها نباشد و در رژیم پهلوی تا سمت معاونت وزیر رسیده باشد، اصلا نداریم.
کشور اسلامی که در قانون اساسیاش مذهب تشییع به رسمیت اعلام شده و شاه آن قسم خورده روی قرآن، که به قول معروف شاه مسلمان باشد و ترویج و تبلیغ دین کند، یک نفر مسلمان حتی معمولی هم در کابینهاش ندارد. از شهریور 1320 به بعد در تمام کابینهها، یک نفر وجود ندارد که نمازخوان معمولی باشد. اما شاه برای کلوپ لاینز و روتاری هزار دلار پول میدهد که مسابقه برگزار کنند و بورس تحصیلی برای اهداف غربی بدهند. برای آقای عباسعلی اسلامی یک محل کوچک برای تدریس قرآن، نه تنها اختصاص نمیدهند بلکه دستگیرش هم میکنند. تدریس قرآن خلاف است، اما توزیع نشریه روتارین که اهداف غربی را دارد و به صراحت به جامعه ما اعلام میکند، نشریه شیرنامه متعلق به لاینز، نه اینکه آزاد است، همه نهادها مانند ساواک، اداره پست و نهادهای ارتباطی رژیم پهلوی در خدمت این سازمانها هستند.
مثلا فردی به نام محمد درفشیعلاف، با اسم مستعار آرشام که رئیس ساواک کرمان بوده است. این فرد یک بنیاد فرهنگی در آنجا تاسیس کرده؛ یعنی یک آدم ساواکی یک بنیاد فرهنگی به نام آرشام ایجاد کرده که در مراسم افتتاحیه آن اشرف پهلوی حضور داشته است. یکسری از رجال هم در این بنیاد فرهنگی آرشام عضویت دارند و کارکرد آن غربگرایانه بوده وفعالیت قوی هم داشته، هم در حوزه نشر و هم در حوزه بحث تبلیغات و بحث فرهنگسازی. یک نامهای را درفشی به ریاست وقت ساواک که آن موقع نصیری بوده فرستاده و از او سوال کرده که از من درخواست شده تا ریاست لاینز کرمان را قبول کنم. آیا بپذیرم یا نه؟! نصیری زیر نامه دستور داده که پذیرش کلوپهای این چنینی برای ساواک منعی ندارد. جالب است که رئیس ساواک استان کرمان، رئیس لاینز کرمان هم هست. ببینید چقدر تطبیق دارد کلمه اینتلیجنس یعنی ورود اطلاعات برای ایمنی ما و برای اینکه ما خودمان در جامعه خودمان سالم باشیم بایستی دموکراسی و بحث اطلاعاتی را در جهان توسعه بدهید این شعار لاینز است. آیا این بشردوستانه است؟!
*جمع آوری و خروج این اطلاعات توسط لاینز و روتاری به چه صورتی انجام میگرفت؟
همانطور که در اسناد ساواک مطرح شده است روتاری در تهران و شهرهای بزرگ ایجاد شده بود اما لاینز حتی روستاها هم به دنبال تاسیس دفتر بود.
*چون لاینز برای عموم مردم ایران ایجاد شده بود؟
حضور خود افراد غربی و کسانی که بایستی هدایت میکردند محرز است. یعنی ساواک حتی به این اشاره دارد. مثلا در همه شهرستان، مراکز استان و تهران، مسئوول انجمن ایران و آمریکا حتما عضو هستند. نه تنها عضو بلکه عضو هیات مدیره، رئیس و قائم مقام هستند. در مراکز مهمی مانند اصفهان، شیراز، مشهد و تهران و شهرهای مهم که نگاه میکنید، میبینید مسئوول انجمن، رئیس انجمن ایران و انگلیس و رئیس انجمن ایران و آمریکا حتما عضو هستند و راهبرد با آنهاست. آنها میگفتند که چه کسانیها عضو شوند و آنها میگفتند چگونه توسعه پیدا میکند. کار را هم رها نکردند و تا سال 56 هم در این زمینه فعالیت دارند و جالب است وقتی در مورد افراد غربی که برای این کار به ایران آمدهاند تحقیق میکنید متوجه میشوید که آنها همه جزو سازمان اطلاعاتی هستند. در روتاری داریم رابطی که میآید با جهانشاه صالح ارتباط میگیرد و کار را قطعی میکند و مجوز صادر میکند. هولاک آن کسی که اصلا در بحث کودتا هم دست داشته بوده. دستها دستهای اطلاعاتی است و اینطور نیست که از آدمهای عادی استفاده بشود. چون آنها میتوانند ارتباطگیری خوب انجام بدهند و مخفیکاری در ارتباطات اولیه رعایت شده که چه افرادی انتخاب شوند، اینها مهم است. اگر عباس مسعودی، ابراهیمی، اسماعیل اردلان و... انتخاب میشوند. علت این انتخابها چیست؟
بحثی که اینها تسلط و اشرافیت اطلاعاتی دارند و میدانند که هر کدام از این افراد در چه حوزههایی کارکرد دارند و میشود از اینها بهرهبرداری کرد. و این نشان میدهد که آمریکاییها با طراحی و حساب و کتاب جلو آمده بودند. از طرف دیگر با توجه به کمیتههای مختلفی که این کلوپها داشتند جمع آوری اطلاعات می کردند. کارکرد آنها هم اکثراً چند منظوره بود. هم القا فرهنگ غربی بود و هم اینکه بتوانند افرادی را برای اینکه بتوانند عناصر پیشرو باشند در القای فرهنگ غرب آماده سازی کنند. میهمانیهای شبانه به سبک غربی، حضور در دانسینگها و... که باعث کسترش ارتباطات فرهنگ غربی میشد و در همین محافل بود که در صحبتها و بحثهایی که میشد جلسات رسمی برگزار و اخبار و اطلاعات رد و بدل میشد. این آش تا آن مقدار شور شد که وزیر کشاورزی وقت که بهایی هم هست به کلوپ روتاری حمله میکند و میگوید: من نمیدانم آنجا چه خبر است؟! این کلوپ ظاهراً فعالیت غیرسیاسی دارد و در اساسنامهاش آمده که غیر سیاسی است اما سخنرانی کردن وزرا در آنجا چه ربطی دارد. شما نگاه کنید اکثر وزرا در کلوپ روتاری سخنرانی میکنند و سیاستهای دورهای که در حال اجراست را برای اعضا شرح و تفضیل میکند. خب روتاریهای غیرسیاسی این مسائل را برای چه کار میخواستند؟ جز اینکه جمعآوری اطلاعات بشود و بعد این اطلاعات منتشر شود و فضاسازی لازمه اتفاق بیفتد. یک فردی سیاستهای وزیر قبلی را در روتاری نقد کرده و دوره بعد خود او وزیر شده است. یا مثلا در لاینز کمیتهای داریم به نام اصلاح شهری. خب آنجا چه ربطی به شما دارد که اصلاح شهری بکنید. اصلاح شهری منظورش این چیزها نیست؛ منظورش اصلاح ساختار شهری و نهادهای شهری است. اینها باید اطلاعات میگرفتند که چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است. در کمیته بهداشت، مسائل بهداشتی کشور را رصد میکردند. در کمیته اقتصادی و... همین روند ادامه دارد. همه و همه کار اولیهشان جمعآوری اطلاعات و اخبار است.
نکته بعدی اینکه در کنگرههای بینالمللی که برگزار میکردند، مرکز تبادل اطلاعات بود. کنگره سالانه در هر کدام از کشورها انجام میشد که در آن از اعضای روتاری و لاینز دعوت میشد و پیام شاه هم قرائت میشد.
تمامی این سازمانهای اینچنینی که در کشورهای شرقی و اسلامی با هدف بشر دوستی و شعارهای زیبا و دلفریب قشنگ ایجاد میشد یک هدف پنهانی داشت که کسی آن را نمیبیند. این شعارهای بشردوستانه آنقدر عوام فریب بود که در کرمانشاه دراویش علیاللهی هم عضو لاینز شدند. حتی بعضی از افراد مذهبی در بعضی از شهرها عضو لاینز شدند و بعد که فهمیدند ماجرا از چه قرار است فرار کردند. هنر بعدی که اینها داشتند تبلیغات بود. مثلا یکبار صد عصا بین نابینایان توزیع کردند. همین ماجرا را رادیو و تلویزیون رژیم وقت آنچنان تبلیغاتی کرد که تا به حال برای گروهی انجام نداده بود. البته یک سوتی هم رژیم در این عرصه برای بهاییها داد که با مخالفت روحانیت مواجه شد و جلویش را گرفتند.
*چرا جریانهای مذهبی در برابر این سازمانها و کلوپها از خود مقاومتی نشان ندادند؟
شاید به جرات بگویم که در تمامی اسنادی که وجود دارد، غیر از همین چند نفری که خودشان عضو شدند و کنارهگیری کردند، ما برخورد خاصی از هیچ طیفی نداریم. نه طیف مذهبی و نه غیره. این هم دو دلیل داشت. اولا هدف را که عرض کردم، اهداف اصلی آنها کاملا پوشیده بود و رو بازی نمیکردند که کسی بفهمد. دوم اینکه آنها با کسی درگیر نمیشدند.
نکته بعدی این است که عقبه ورود اینها به ایران یک عقبه اجتماعی و فرهنگی بود. یعنی با ورود مسیونرهای مذهبی در کارهای بهداشتی و اجتماعی است. خب اینها در دل مردم جا باز میکنند.
*اهدافی که این سازمانها داشتند بیشتر در چه محوری بود؟
نکته بعدی این است که عقبه ورود اینها به ایران یک عقبه اجتماعی و فرهنگی بود. یعنی با ورود مسیونرهای مذهبی در کارهای بهداشتی و اجتماعی است. خب اینها در دل مردم جا باز میکنند.
*اهدافی که این سازمانها داشتند بیشتر در چه محوری بود؟
اهدافی که در لفافه این تماسهای برادری و برابری جهانی و انگیزه برای صلح جهانی و شعارهای این گونه ارائه میشد بیشتر برای تبادل اطلاعات بود. فردی به نام رهبر محمود که لبنانی هست و خودش دانشجوی دانشگاه آمریکاییاست، عضو لاینز هم بوده و بعد کنارهگیری کرده و اهداف را فهمیده. یک جمله خیلی زیبایی دارد، میگوید لاینز در کشورهای عربی حکم سم کشندهای است برای تفکر جوانانی که مبارزه با اسرائیل را فراموش کنند. واقعا هم این کار را کردند. میگویند تو برای چه مبارزه میکنی؟! تو برو به همنوعت کمک کن. بیا دوست داشتن را ترویج کن، چرا میخواهی بروی جنگ کنی؟!
با اینکه بیشترین کشتار در طول تاریخ را اینها انجام دادند اما این شعارهای همدلی، دوستی و عاشق همدیگر بودن را میدهند.
بحث دیگری که اینجا باید گفته شود؛ رژیم پهلوی به خاطر وابستگی به بیگانگان و عدم ارتباط مردمی نمیتوانست برای خودش عقبه مردمی تصور کند، لذا باید با بیگانگان کار میکرد و با بیگانگان هم کار کرد. به خاطر همین هم شاه علاقه زیادی به اینگونه انجمنها از خودش نشان داده و پیامهای بسیار وزین و سنگینی برای کنگرههای سالانه آنها ارسال میکرد. حتی در یکی دو جلسات خودش حضور داشته است و در بعضی از سالها کمکهای مالی و معنوی از لحاظ بحث طرفداری رژیم کرده است. با اینکه عضوگیری آنها از جامعه سیاسی و رجال سیاسی و دولتی محرز بوده ولی در هیچکدام شاه مخالفتی نکرده است. مثلا جعفر شریفامامی به هر حال رئیس بنیاد پهلوی است و همواره در رژیم پهلوی سِمَت داشته است. او رئیس هر سه منطقهی اعظم لاینز در ایران است. چون لاینز بر خلاف روتاری که هم محدود بود و هم یک دانه واحد در کشور بود به عنوان روتاری ایران و مرکزش در تهران بود، اما لاینز به خاطر گستردگیاش در ایران در یک منطقه جواب نداد. سه منطقه در ایران داشت که برخی از استانها را در 354 الف و بعضی از استانها را 354 ب و حدود هشت، نه استان را هم به 154 ث تقسیم کرده بودند. روسای منطقه مانند محمد ابراهیم رئیس منطقه الف، بعداً اسماعیل اردلان یا محمد دوری دبیر و رئیس یک منطقه و دیگران هر کدام رئیس یک منطقه بودند.
با اینکه لاینز نسبت به روتاری از سطح پایینتری برخوردار بود اما باز هم اعتماد نمیکنند که مجموعه این باشگاه و کلوپ را به یک فرد غیر فراماسون بسپارند. آن را دست یک فراماسونر بزرگ میدهند که رئیس لژ اعظم و بزرگ ایران است به نام جعفر شریفامامی.
* مهمترین بحثی که در حوزه کارکرد این سازمانها میتوانیم مطرح بکنیم چیست؟
مهمترین بحث این است که این سازمانها کمرنگسازی قُبح فرهنگ غربی را خیلی خوب در ایران اجرا کردند. یا به زبان دیگر تغییر جهانبینی در جوامع اسلامی را کلید زدند. چون آنها به این موضوع اشرافیت داشتند که یک آدم مذهبی را نمیشود سریع و با دو شعار تغییر داد. باید روی چنین جامعهای برنامه داشت. باید المانها را به حدی زیبا جذاب و بزرگ نشان بدهی تا جلوه کند که عقبهاش ظاهرا هیچ چیزی نیست. این را باید مردم ببیند که اینها نیامدهاند برای اینکه پست و مقام بگیرند و یا مثلا بانک و بنگاه اقتصادی تاسیس کنند. ظاهرا هیچ چیز نمیخواهند و حتی از جیب خود هم خرج میکنند. اما ظاهراً مردم ایران که نمیدیدند اما اکثر این موارد در اسناد باقی مانده از ساواک وجود دارد.
آن وقت مردم در تلویزیون میبینند دو نفر که آرم روتاری روی لباس خود دارند خیلی مهربانانه به صورت رایگان عصا به نابینایان میدهند. این کار چه بازتاب خوبی در ذهن مردم دارد.
در رژیم پهلوی دوم ما از سال 1320 دائماً در بحثهای اجتماعی مشکل داشتیم. قحطی بزرگی، حضور متفقین، کمبود خواروبار، ماجرای پیشهوری و... از جمله چالشهای بزرگ اجتماعی ایران بود. یعنی ما در واقع رفتار روتین آموزشی زیبایی که در جامعه بخواهد از طرف رژیم یا گروههای مذهبی که در جامعه القا شود، خیلی کمرنگ است. با این وصف مسلما وقتی آنها به زیبایی این کارهای عام المنفعه را انجام میدهند مورد استقبال مردم قرار میگیرند. چرا؟ چون تا به حال از این نوع کارها در جامعه صورت نگرفته است.
یکی از هنرهای اینها، این بود که عناوین متعدد درست میکردند. یعنی کمیتههای مختلف که مسئوول، معاون، مدیر، ناظر، خزانهدار و... داشت ایجاد میکردند. بعد هم این سازمانها، خاستگاه اولیه بسیار خوبی برای پرش در قدرت بود. خیلی از این افراد در استانها عضو روتاری و لاینز شدند و بعد در انتخابات نماینده مجلس گردیدند. اینها همین ادمها را می خواهند و هم رژیم و هم ساختار حکومتی همین افراد را میخواهد، اینها آمدند. در واقع یک مسابقه نامحسوس و غیر علنی برای به دست آوردن قدرت با المانهای شخصیتی زیبا برگزار کردند. خیلیها دور و بر این کار میآیند. طرف میبیند هم به خودش احترام میگذارند و هم به خانوادهاش و اینکه از نظر سیاسی رشد میکند و هم فردا در بحث حکومتی پست و مقام میگیرد. این را باید مطرح کنیم که در جامعهای که از لحاظ مذهبی غیر از نهضت امام، المانهای رفتاری و بحث فرهنگی و اجتماعی در جامعه چندان پررنگ نیست. غیر از چند شهر مذهبی یا طیفهای خاصی که گرایشات مذهبی دارند در عامه جامعه چیزی از رفتار مذهبی نیست. رژیم هم برای توسعه کارهای فرهنگی اشتیاقی از خود نشان نمیدهد. شما برای جوان آن روز در حوزه دینی و فرهنگی چه چیز قابل ارائهای داری؟ چند انجمن اسلامی، چند بنیاد اسلامی، چند مدرسه اسلامی دارید؟! در مقابل چند مدرسه بهایی داری؟!! باید قیاس کنید. مدرسه امریکاییها، مدرسه انگلیسیها، مدرسه هلندیها، مدرسه ژاندارک و... . که فرح هم خودش در یکی از این مدارس خوانده است.
آن طرف به شما پاداش میدهند. اما این طرف نیروهای مذهبی باید در اقلیت باشند، باید در زجر باشند، ساواک دستگیرشان کند و زندان و شکنجه را تحمل کنند. آن طرف چه کارت میکنند! شیک میپوشی، زیبا راه میروی، رشد میکنی و وضع مالیات خوب میشود. چه کسی از این کارها بدش میآید. در حوزه دینی یک اندک افرادی وجود دارند که واقعا دین از مسائل دیگر برایشان مهمتر بود و پای این برنامه میایستادند. ولی بقیه جامعه چه؟ اینها میدانستند که چگونه باید کار کنند.
*با توجه به عقبه دینی که مردم ایران داشتند، چرا این سازمانها در کارهایشان موفق بودند؟
اینها هم خوب فکر کرده بودند و هم خوب سازماندهی کرده بودند و با یک روند نگرش و فرمت زیبایی وارد صحنه شدند و آن اهداف اصلی را کاملا پنهان کرده بودند. یعنی مشخص نبود برای جامعه که چه میخواهند و اصل بحثشان چه هست و دنبال چه میگردند. ظاهرش این بود که به دنبال یک مشت آدمهای خیرخواه هستند اما در صورت جلساتی که ساواک به دست آورد چیز دیگری وجود دارد. حتی رئیس وقت خود ساواک بعضی از استانها از این ماجرا شکایت دارند. علناً گزارش میدهند که خاستگاه این سازمانها جذب آدمها برای کارهای اطلاعاتی است.
من جملهای این جا میخوانم که اوج خفت و زاری برای یک ایرانی است. زمانی که آقای مندی که رئیس انجمن ایران و آمریکا است، میخواهد از ایران برود. او رئیس لاینز اصفهان بود. شما نگاه کنید کسی که مثلا در آنجاست به عنوان یک ایرانی به مندی میگوید: اینجا موطن و ماوای شماست. کجا میروی؟! یا حبیب پاسال که بهایی و عضو لاینز است میگوید ایران مثل طفلی میماند که انگلستان آن را بزرگ کرده است. رئیس انجمن ایران و انگلیس در جلسه لاینز میگوید: این طفل بدون کمک قادر نیست خودش را اداره کند. این اوج تفکر استعماری فرد را میرساند که چقدر دیدگاهش وابسته است. همین پاسال مدیر چندین کارخانه مهم در ایران است و چندین هزار نفر کارگر زیر دست او هستند. این سطح پول و تبلیغات باعث جذب بسیاری شده بود.
*فعالیت این سازمانها تا چه زمانی در ایران ادامه پیدا کرد؟
خیلی از سردمداران آنها مانند جعفرشریفامامی وقتی فهمیدند که اوضاع در حال تغییر است ایران را ترک کردند. چون آنها اخبار خاص داشتند و میدانستند اوضاع از چه قرار است. البته به نوعی ارتباطات اینها هم در حوزههای اجتماعی کمرنگ شد. یعنی با گسترده شدن تظاهراتها و حضور مردم در صحنههای انقلاب، برگزاری کلوپها و میهمانیهای شبانه عملا تعطیل شد. اینها نمیتوانستند دور هم جمع شوند و ترس این را داشتند به نوعی شاید به رژیم بستگی دارند. چون خیلی از اینها که در فرمانداری و یا مراکز دولتی تشکیل جلسه میدادند. چون ارتباطات کم شد و خیلی از چیزها آن موقع رو شد، باز یک اطلاعات عمومی به مردم داده شد و اعلامیههای حضرت امام دیگر خیلی بیشتر به دست مردم میرسید. حضرت امام خیلی از مسائل را باز کردند. حتی اشاره کردند به همین سازمانهای پشت صحنهای و صهیونیزم بینالملل و سازمانهایی که در ایران و کارکردهایی که این افراد دارند. اینها ترس این را داشتند که شاید مردم حمله کنند و موجبات خطر برایشان ایجاد بکنند. به خاطر همین عملا میشود گفت با حرکت طوفنده مردم در دوره انقلاب و به ویژه از اردیبهشت و خرداد 57 خیلی کمرنگ شد. به ویژه در روتاری، چون آنها با فرامانسونرها ارتباطات قویتر داشتند و زودتر فهمیدند. ولی آنها هم صورتجلساتشان به همین ماها محدود میشود. دیگر بعد از آن به آن شکل صورتجلساتی ازشان نیست.
اما نکته آخر در مورد تشابه آرمی اینها به خصوص روتاری و ارتباطشان با صهیونیزم بینالملل است. آرم روتاری چرخ دنده است که 24 خانه دارد و از دو رنگ اصلی آبی و طلایی شکل میگیرد که با فراماسونری، بهائیت و شیطان پرستی اشتراکاتی دارد.
جالب است بگویم که داخل خودآرم یعنی محورهایی که چرخ دنده اصلی را تشکیل میدهد با رنگ زرد و آبی یک ستاره شش پر می سازد که نشان صهیونیزم بینالملل در فلسطین است. و جالبتر اینکه آرم اتحادیه بازار مشترک اروپا همین است. این نشانگر این است که یک وحدت رویهای وجود دارد. والسلام.
گفتگو از :حسین جودوی